۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۰

به خاطر یک نخ سیگار...

اصلا دلم میخواهد بروم یه گوشه کز کنم سیگار دود کنم. دلم می خواهد روی مبل لم بدهم و سیگار دود کنم.  اینها برای من رویایی  دست نیافتنی است. کلا در خانه ما اگر سیگار بکشی به منزله بر باد دادن دودمان و  خوش نامی یک فامیل به حساب می آید. بله ؛ در خانواده و فامیل ما (اعم از عمه , خاله , دایی , عمو) هیچ کس لب به سیگار نمی زند و سیگار کلا  اخ  به حساب می آید. و صد البته اگر روزی زبانم لال شخصی از خانواده پی به این موضوع ببرد  باید خود را جر داده به حساب آورید. 
من-بیچاره - برای یک نخ سیگاره نا قابل باید به توالت حیاط پناه ببرم  آن هم زمانی که هیچ احتمالی برای عبور و مرور افراد  در حیاط و حتی از فاصله 50متری آن وجود نداشته باشد؛ وبا هزار ترفند و بدبختی  و کمک از اسپری و ادکلام و آدامس این گناه نا بخشودنی خود را پنهان کنم. البته از بابت مامان خیالم راحت است؛کلا حس بویاییش کار نمی کند. از وقتی که من بیاد دارم هیچ بویی را حس نمی کرد  ولی خودش م ی گوید که "قبلنا که اینطوری نبودم" . بابا هم کلا از حس بوییایش فقط در 2 حالت استفاده می کند اول برای تشخیص غذا واینکه  ته گرفته یا سوخته باشد  و بعدی با گفتن " چه بوی گندیه راه انداختی " تعریفی از اسپری و ادکلان و عطر جدید دیگران داده باشد.فقط می ماند خواهر و برادر که هر دو خیلی خوب  می توانند نقشه تیله را بازی کنند.
  من واقعا دست یابی به رویا های سیگاریم را دوست دارم اما  اینکه مامان و بابا  بفهمند و مرا جر بدهند و سکته کنند و غصه بخورند که  دخترمان از دست رفت و دوست ناباب و ... واقعا ارزشش را ندارد.
به همین دلیل است که ترجیح می دهم در توالت  توی حیاط سیگار دود کنم و  به رویاهایم فکر کنم.



۲ نظر:

unknown گفت...

فک میکردم فقط خودم این مشکلو دارم چه جالب

مفسد گفت...

کار خوبی می کنید!