۰۵ دی ۱۳۸۹

مرا از این کابوس بیدار کنید!

دلم می خواهد کسی بیاید
بازوهایم را محکم بگیرد
مدام تکانم بدهد و
با صدای بلند بگوید:
بلند شو! به خودت بیا!
همه ش یه شوخی بود !
دروغ بود
و همه با صدای بلند بخندند
تو هم بخندی


۲۸ آذر ۱۳۸۹

بغض های سرکش

زمانی که با تو بودم
اینقدر بغض هایم لجباز و بهانه گیر نبودند!
از وقتی که نیستی
هر لحظه بهانه گیری را شروع می کنن
از آن بهانه هایی که کلافه ام می کند
با هیچ زبانی سر به راه نمی شوند
محکم در سینه ام می کوبند و
با زوربه گلویم می رسند و به آن چنگ می اندازند
محکم خودشان را به گلویم می چسبانند
نمی آیند بالا
رهایم نمی کنند
تو بیا
این بغض ها زبان تو را خوب می فهمند
بیا  و با منطقت  قانع شان کن که باید مثل گذشته آرام با شند!

۱۸ آذر ۱۳۸۹

می خواهمت



چه می شود
روزی 
 از اعماق قلبم بخواهم
که  تو باشی
و سرم را بچرخانم 
و تو باشی
فقط باشی

تکه تکه ام نکن، کاملا خردم کن!

می خواهم  بدنت را روی بدنم حس کنم
پوستت را روی پوستم لمس کنم
میخواهم باشی حتی اگر کم باشد
می خوام مال من باشی حتی اگر همیشگی نباشد
فقط باش
فقط بمان
فقط لمسم کن

بعد برو
بگذار با تو بودن کامل شود بعد برو
هر جا که میخواهی
با هر کسی که می خواهی
بگذار تمام خاطرات را با تو داشته باشم
تصویر خاطراتت را کامل کن
 و بعد برو


 http://feeds.feedburner.com/faheshepakdaman           اشتراک فید وبلاگ