۱۰ بهمن ۱۳۸۹

خدایا یادت هست؟! 1

خدایا  یادت هست؟
آن روز دستت را گرفتم کشیدم بردم پیش  او
با انگشتم مستقیم به او اشاره کردم گفتم:
"خدا من اینو می خوام ، خودت درستش کن!"
نگاهی به او انداختی و گفتی :
"این؟!  من بهتر از این رو بهت میدم"
من پایم را به زمین کوبیدم و گفتم:
"نه ! همین!   من اینو خیلی  دوست دارم ! فقط همینو می خوام !"
برگشتی مستقیم توی چشمانم زل زدی و گفتی:
"نمیشه! آخه  او مال کس دیگه ای شده!"
بعد رویت را برگرداندی و
قدم زنان رفتی

خدایا یادت هست؟

هیچ نظری موجود نیست: